نوروز، بزرگترین جشن باستانی و ملی ایرانیان

نوروز، بزرگترین جشن باستانی و ملی ایرانیان / علی بلوك باشی

 

|۱۳:۱۳,۱۳۹۴/۱۲/۱۹| 

 

خلاصه:جشنهای دوازده‌گانه ایرانیان ـ توصیف جشن‌های مهم در هرماه سال، جایگاه نوروز درزمان هخامنشیان، ساسانیان و ملكشاه سلجوقی، نابسامانی گاهشماری، اصلاح تقویم جلالی یا ملكی، تحقیقی درباره پیدایش نوروز، نورزوعامه، نوروز خاصه با استناد به قدیمترین كتب و منابع دراین باب ـ مراسم نوروزی: هفت‌سین، شب سوری (چهارشنبه سوری):‌خارسوزی، قاشق‌زنی، فالگوش نشینی ـ آتش افروز (حاجی فیروز) ـ‌ نمایشها و بازی‌های این روزها، سیزده بدر و مختصری درباره نحوست سیزده.

ایرانیان باستان روزهای بسیاری از سال را به انگیزه های گوناگون جشن می‌گرفتند، و به شادی برمی‌خاستند، و با پایكوبی و دس افشانی و نغمه سرایی دل خوش می‌داشتند. از جشن‌های زیبا و بنام آنان، یكی جشن‌های دوازده‌گانه بود، كه در هر ماه از سال به روزی كه نام آن ماه با آن روز برابر می آمد، دست از كار بر می‌گرفتند و به سور و شادی می‌پرداختند. بنا براین با گذشت یك سال دوازده بار روز شادمانی می‌داشتند، و هر یك را چنین می‌خواندند: فروردینگان، اردیبهشتگان، خردادگان، تیرگان، مردادگان، شهریورگان، مهرگان، آبانگان، آذر جشن، دی جشن، بهمنگان یا بهمنجه و مردگیران یا مژده گیران.

از این جشن‌های دوازده‌گانه كه برشمردیم، تیرگان، مهرگان، بهمنگان و مردگیران زیباتر و دل انگیز‌تر از دیگران به نمایش در می‌آمد و در باره آنها افسانه های شیرین‌تری باز گفته می‌شد.

تیرگان ـ این روز را بدان رو جشن می‌داشتند، چون می‌گفتند كه در چنین روزی، منوچهر پادشاه ایران با افراسیاب تورانی آشتی كرد و با او پیمان دوستی بست به همین روز، پهلوانی آرش نام را كه بر خاك ایران زمین بی مانند می‌نمود، و از او نیرومندتر و تیرانداز‌تر یافت نمی‌شد، از سپاه خود خواست و به او دستور داد تا تیری بچلَّه كمان بندد و به سوی خاك توران بیفكند.

آرش به هنگام برآمدن خورشید از پس كوهسار خاور، در شهر آمل بر فراز كوه دماوند ـ كه بلندترین كوه بود بر خاك ایران ـ رفت و تیری پرتاب بر كمان خود بست و با همه توان بازو و نیروی تن زه را كشید و تیر را به سوی خاور پرتاب كرد. تیر از آمل به مرو ـ كه نزدیك به چهل روز راه بود ـ رفت و بر كنار آمویه رود، بر زمین فرو نشست. فخرالدین اسعد می‌گوید:

اگر خوانند آرش را كمانگیر          كه از آمل به مرو انداخت یك تیر

بدین گونه مرز میان دو كشور ایران و توران، در روز تیر از ماه تیر روشن و نشانه گذاری شد.

مهرگان ـ مهر جشن شش روزه بود. نخستین روز را كه به شانزدهم ماه مهر می‌افتاد «مهرگان عامه» و انجامین روز را كه به روز بیست و یكم همان ماه پایان می پذیرفت «مهرگان خاصه» یا «مهرگان بزرگ» می‌نامیدند.

پارسیان می‌پنداشتند كه در روز مهر از ماه مهر«اهورا مزدا»   [3]   زمین را گسترانید و به تن مردمان روان دمید، و «مَشیا» و «مَشیانه»، آدم و حوای، ایرانیان به همین روز بزادند. نیز در همین روز فریدون به دستیاری كاوه آهنگر و یاری مردم بر بیورسب (ضحاك)، شاه ستمگر و خونخوار بشورید، و به نیروی ایزدی بر او پیروز بیامد، و او را گرفتار كرد و به كوه دماوند به بند كشید و خود بر اورنگ پادشاهی ایران نشست. دقیقی می گوید:

مهرگان آمد جشن ملك افریدونا         آن كجا گاو به پروردش بر مایونا          

 

بهمنگان- بهمن جشن یا بهمنجنه را به بهمن روز، جشن می‌گرفتند. در این روز مردم بهمن سپید(یك گونه گیاه است) را با شیر پاك و ناآلوده می‌آمیختند و می‌خوردند، چون باور داشتند كه این خوردنی هوش را نیرو می‌بخشد و فراموشی را می‌برد. عثمان مختاری شاعر سده ششم درباره آن می‌گوید:

بهمنجه است خیز و می آرای چراغ ری             تا برچینیم گوهر شادی ز گنج می

این یك دومه سپاه طرق را مدد كنیم            تا بگذرد ز صحرا فوج سپاه دی

مردگیران ـ ایرانیان اسفند روز، پنجم اسفند ماه را«مرد گیران» یا «مژده گیران» نام می دادند و جشن یر پا می‌داشتند. این جشن از آن زنان می‌بود، چون در این روز زنان بر مردان چیره می‌شدند و برایشان فرمان می‌راندند و آنچه آرزو به یك سال در دل بیندوخته بودند، از شوهران خود می‌خواستند، و آنان ناگزیر به فرمان بردن بودند.

همچنین در این روز پارسیان«نامه كژدم» می‌نوشتند، بدین گونه كه افسونی برای دور كردن و از میان بردن كژدم و جانوران گزنده بر سه نامه می‌نوشتند و بر روی سه دیوار خانه خود ـ بجز دیوار برابر صدر خانه ـ می چسباندند. برخی پدید آرنده نامه كژدم را فریدون می‌دانند و می‌گویند، او بود كه در این روز نوشتن افسون و طلسم را به مردم زمان خود بیاموخت. پاره ای نیز نوح را آورنده این آیین می دانند. ابوریحان بیرونی هم، آئین نوشتن «نامه كژدم» را از ایرانیان نمی‌داند و آن روز را از نوآوری عامیان می‌خواند.

بجز دوازده جشنی كه یاد شد، ایرانیان جشنهای دیگری نیز می‌داشتند كه به آنها نوروز، سده، جشن نیلوفر، خرم روز، سیرسور و آبریزگان (برخی تیرگان كوچك را آبریزگان می دانند) و گاهنبارها و … می گفتند و بزرگترین و شاد انگیزترین آنها سده و نوروز بود.

سده ـ سده را به آبان روز ، دهم بهمن ماه كه تا نوروز پنجاه روز و پنجاه شب در پی داشت، جشن می ساختند. منوچهری دامغانی می گوید:

وینك بیامده است به پنجاه روز پیش            جشن سده، طلایه نوروز و نو بهار

پارسیان، هوشنگ از خاندان پیشدادی را پایه گذار این جشن می‌دانستند و فردوسی درباره آن چنین می گوید :

شب آمد بر افروخت آتش چو كوه            همان شاه در گرد او با گروه    [4]

یكی جشن كرد آن شب و باده خورد      سده نام آن جشن فرخنده كرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار               بسی باد چون او دگر شهریار         

مردم در این روز آتش بسیار می افروختند و دست بردست هم می‌دادند و بر گرد آن می‌چرخیدند و ترانه خوانی می كردند. پادشاهان در چنین روزی مرغان و پرندگان هوایی را آتش بدان گیاه می‌گرفتند دسته‌های گیاه و خار بر پایشان می‌بستند. آنگاه آتش بن گیاه می‌زدند و آنها ر در هوا می‌پراندند تا به دشت و كوه بروند و خار بیابان را به آتش بسوزانند.

آئین این جشن تا به روزگار سلجوقیان كشیده شده و بكار بوده است و اكنون نیز جشن شب چهارشنبه پایان سال را به آن شیوه برپا می‌دارند.

نوروزـ نوروز یا روز نو كه این گفتار بیشتر برای آن نوشته شده، شكوفه خوش رنگ و بوی جشنهای فارسیان می‌بوده، و امروز نیز سر آمد جشنهای ملی ایرانیان است، و میان مردم همان ارج و گرانی را دارد كه در گذشته می‌داشته است.

این جشن كه از كهن‌ترین جشنهای ایران و جهان است، و زمان بر گزاری آن به پیش از دوره هخامنشیان، به هنگامی كه بخش كهن اوستا ـ كتاب دینی زرتشتیان ـ فراهم می‌آمده می‌رسد، در آغاز بهار به هرمز روز، نخستین روز از ماه فروردین كه سال نو بدان آغاز می‌گرفت، و خورشید به برج بره اندر میشد، و روز و شب برابر می‌آمد، برپا داشته می‌شد. فردوسی می گوید:

سر سال نو هرمز فروردین

 بر آسوده از رنج تن، دل ز كین

نوروز در زمان ساسانیان جایگاهش به یك روز معین از سال استوار نبود، و در میان سال می‌گشت و هر سال به روزی دگر می‌نشست، به گونه‌ئی كه در سال 11 هجری برابر با 632 مسیحی، هنگامی كه یزد گرد سوم، فرجامین پادشاه ساسانی بر تخت نشست، نوروز به شانزدهم حزیران رومی(ماه نهم از سال سریانی) برابر با روز نود و یكم از آغاز بهار افتاده بود. پس از آن نوروز هر چهار سال یك روز پیش افتاد، زیرا به آن زمان سال ایرانی پاك 365 روز ـ دوازده ماه سی روزه و پنج روز بهیزك یا پنجه دزدیده كه به پس آن می‌افزودند ـ بشمار می‌آمد و افزونی هر سال خورشیدی حقیقی را كه نزدیك به شش ساعت بود، از دست می‌گذاردند و بدین گونه سال نوشان هر چهار سال یك روز پیش تر آغاز می شد. 

نابسامانی گاه شماری و یك جا ننشینی نوروز، در روزگار پادشاهی جلال الدین ملك شاه سلجوقی(465ـ485) به سامان رسید. او در سال (467) به هشت تن از اختر شناسان و ریاضیدانان بزرگ زمان خود ـ حكیم عمر خیام‌، حكیم لوكری، میمون بن نجیب واسطی و ابوالمظفر اسفزاری و . . . كه مشاوران او نیز بودند، فرمان داد تا به گرد هم نشستند و گاه شماری ایران را درست كردند، و نوروز را به روز آغاز بهار پایدار و استوار نگاه داشتند و بدین گونه تقویمی به نام جلالی یا ملكی كه از نزدیكترین سالهای جهان به سال حقیقی خورشیدی است درست شد. 

درباره پیدایی نوروز و كسی كه آن را بنیان گذارد، نویسندگان و گویندگان داستانها و افسانه‌هایی آورده‌اند.

بیشترین آنان و همچنین زرتشتیان كنونی ایران، پیدایی نوروز را به زمان پادشاهی پیشدادیان می‌دانند، و می‌گویند جمشید چهارمین شاهنشاه از این خاندان، این روز بس بزرگ را بن افكند. فردوسی آن جا كه در باره جمشید و پادشاهی او سخن می‌سراید، چنین می‌گوید1

گذركرد زان پس به كشتی بر آب              ز كشور به كشور برآمد شتاب 

چنین سال پنجه بورزید نیز                     ندید از هنر بر خرد بسته چیز      [5]

همان كردنیها چون آمد پدید               به گیتی جز از خویشتن كس ندید

چو آن كارهای وی آمد بجای                       ز جای مهین برتر آورد پای

به فر كیانی یكی تخت ساخت                  چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت

كه چون خواستی دیو برداشتی                    ز هامون به گردون بر افراشتی

چه خورشید تابان میان هوا                             نشسته برو شاه فرمان روا

جهان انجمن شد بر تخت اوی                         فرو مانده از فره بخت اوی

به جمشید بر گوهر افشاندند                         مر آن روز را روز نو خواندند

سر سال نو هرمز فروردین                        بر آسوده از رنج تن، دل ز كین

بزرگان به شادی بیاراستند                        می و جام و رامشگران خواستند

چنین روز فرخ از آن روزگار                          بمانده از آن خسروان یادگار

ابن بلخی در این باره می نویسد: 2 «پس بفرمود (جمشید) تا جمله ملوك و اصحاب و مردم جهان به استخر حاضر شوند، چه جمشید در سرای نو بر تخت خواهد نشستن و جشن ساختن. و همگان بر این میعاد آنجا حاضر شدند و طالع نگاه داشت، و آن ساعت كه شمس به درجه اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش، در آن سرای به تخت نشست، و تاج بر سر نهاد و همه بزرگان در پیش او بایستادند. و جمشید گفت بر سبیل خطبه كه ایزد تعالی ورج و بهاء ما تمام گردانید و تأیید ارزانی داشت، و در مقابله این نعمتها بر خویشتن واجب گردانیدیم كه با رعایا عدل و نیكوئی فرمائیم.               

چون این سخنان بگفت همگان او را دعای خیر گفتند و شادیها كردند. و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد. و آن سال باز، نوروز آئین شد. و آن روز هرمز از ماه فروردین بود. و در آن روز بسیار خیرات فرمود، و یك هفته متواتر به نشاط و خرمی مشغول بودند».

 

بیرونی در كتاب آثار الباقیه، داستان پدید آمدن این روز را چنین می نویسد 3 «برخی از علماء ایران میگویند سبب این روز را نوروز می‌نامند این است كه در ایام تهمورس صابئه آشكار شدند و چون جمشید به پادشاهی رسید دین را تجدید كرد و این كار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز را كه روز تازه‌ای بود جمشید عید گرفت». و نیز می گوید: «جمشید زیاد در شهرها گردش می‌كرد و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر سریری از زر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را می‌بردند، و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند، آن روز را عید گرفتند».

گفته بیرونی با ابن بلخی بر جای به تخت نشستن جمشید نمی‌خواند. فارسنامه جمشید را به استخر می‌كشاند و آنجا بر تخت می‌نشاند. آثار الباقیه جمشید را به آذربایجان می‌آورد، و او را به آن سرزمین بر فراز اورنگ شاهی می‌كند. و گویا بیرونی در گفتن این داستان راه را درست پیموده باشد، چون نوشته او با نوشته بیشتر كسانی كه در این راه سخن گفته اند برابری دارد.

نوروز نیز چون مهرگان، عامه و خاصه می داشت«نوروز عامه» یا «نوروز كوچك» نخستین روز فروردین بود، برخی پنج روز آغاز فروردین را «نوروز عامه» می‌دانستند.

در بامداد این روز پادشاه جامه‌یی نو بر تن می‌پوشید و آنرا به گوهرهای رنگارنگ و درخشان می‌آراست و به تخت فیروزه ـ نشان بر‌می‌نشست.

نخستین كسی كه بار می‌یافت تا پیش از هر كس به دربار رود و از شاهنشاه دیدار نماید، كسی بود از مؤبد و مؤبدان   [6]    كه گامش را نیك و زبانش را خوش می‌پنداشتند و شاه را به دیدار او به شگون می‌انگاشتند. خیام در نوروز نامه می نویسد 4 «آئین ملوك عجم از گاه كیخسرو تا به روزگار یزد‌جرد كه آخر ملوك عجم بود، چنان بوده است كه روز نوروز نخست كس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملك آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی، و یك دسته خوید سبز رسته، و شمشیری و تیر و كمان، و دوات و قلم، و اسپی و غلامی خوب روی، و ستایش نمودی و نیایش كردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان، چون موبد و موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمتها پیش آوردندی». و باز همو در نوروز نامه، نیایش و آفرین موبد موبدان را كه بر شاهنشاه می‌خواند چنین می‌آورد: «شها! به جشن فروردین، به ماه فروردین، آزادی گزین، به روان و دین كیان، سروش آورد تو را دانایی و بینایی به كار دانی، و دیر زی با خوی هژیر، و شاد باش بر تخت زرین، و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاكان، در همت بلند و نیكوكاری و ورزش داد، و راستی نگاهدار. سرت سبز باد و جوانی چو خوید. اسپت كامگار و پیروز، و تیغت روشن و كاری به دشمن، و بازت گیرا و خجسته به شكار، و كارت راست چون تیر، و هم كشوری بگیر نو، بر تخت با درم و دینار، پیشت و هنری و دانا گرامی و درم خوار، و سرایت آباد و زندگانی بسیار.». سپس می افزاید «چون این بگفتی چاشنی كردی و جام به ملك دادی، و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی، و بدین آن خواستی كه روز نو و سال نو هر چه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افكنند، تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در كامرانی بمانند، و آن بریشان مبارك گردد، كه خرمی و آبادانی جهان در این چیزهاست كه پیش ملك آوردندی».

در هر یك از این روزها، پادشاه بازی سپید پرواز می‌داد، و برای شگون و خجستگی به اندكی شیر ناآلوده و پاك و پنیر نو دهان تازه می‌كرد. نیز در هر نوروزی دوشیزگان در كوزه‌یی سیمین، از زیر آسیابها آب بر می‌داشتند و برای پادشاه می آوردند.5

در این پنج روز (نوروز عامه) شاه مردمان را بار می‌داد و نیاز آرزوهای آنان را برمی‌آورد. شهمردان رازی در روضه المنجین می نویسد 6 «آنچه معروف است آن دانند كه خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی ،و پنج روز رسم بودی كه حاجت مردم روا كردندی و عطاهای فراوان دادندی ». ابوریحان می‌گوید: 7 «خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان [ وبزرگان] . بگزاردندی و حاجتها روا كردندی» و در این كه شاهان ساسانی این پنج روز را چگونه می گذاردندند در آثار الباقیه می نویسد  8 «شاه به روز اول نوروز ابتدا جلوس می‌كرد و عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدانان می‌آگاهانید. در روز دوم برای كسانی كه از عامه رفیع تر بودند یعنی دهگانان و اهل آتشكده‌ها جلوس می کرد . در روز سوم از برای اسوران و موبدان بزرگ روز چهارم از برای افراد خاندان و نزدیكان و خاصان خود. در روز پنجم برای پسر و نزدیكان خویش، و به هر یك از اینان در خور رتبت اكرام و انعام می‌نمود».

«نوروز عامه» كه می‌گذشت، «نوروز خاصه» كه ششم فروردین ماه بود خود می‌نمود. این روز را بدان رو بزرگ می‌خواندند، چون می‌گفتند جمشید بدین روز مردم را به بی مرگی و تندرستی و خرمی مژده داد. شاه «نوروز بزرگ» را برای خود و رازداران و همدمهای خویش ویژگی می‌داد، و در این روز با آنان به باده پیمایی و رامشگری وسرخوشی می‌پرداخت. بیرونی می‌گوید 9«و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ دارند… .. بدین روز خلوت كردندی خاصگان را»    [7]    و شهمردان رازی می‌گوید:10 «و چون این پنج روز بگذشتی (شاه و شایستگان) به لهو كردن و باده خوردن مشغول شدندی».

به همین روز فرستادگان شاه بند از پا و دست بخشودگان شاهنشاه می‌گشودند و در زندانها و بازداشتگاهها را به سویشان باز می كردند تا به خانه های خود نزد زن و فرزندانشان بروند.

بیست و پنج روز پیش از این كه سال جوان بشود و بهار رخسار بنماید و جشن نوروزی پیش بیاید، درباریان را آئین بود كه دوازده ستون از خشت خام ـ كه گویا آنها را برابر با دوازده ماه سال بر‌می‌گزیدند ـ در سرای پادشاه برپا می داشتند و روی هر یك از آنها مشتی از دانه‌های گندم، جو، برنج، باقلا، ماش، كنجد، عدس، كافیشه، ارزن، ذرت، لوبیا و نخود می‌كاشتند. دانه‌ها اندك اندك جوانه می‌زدند و از درون خاك و گل سر بیرون می‌آوردند، و به درخشیدن آفتاب بهاری، سبزه‌هائی رسیده و بلند می‌بودند.

در نوروز بزرگ درباریان سبزه‌ها را با سرود خوانی و نغمه گری می‌چیدند و بر كف سرای شاهی می‌پراكندند، و بدین گونه تری و سر سبزی را به دربار پادشاه راه می‌دادند. هر یك از این دوازده گونه سبزه كه بلندتر و سبزتر می‌شد، گمان داشتند كه در سال نو، فرآورده آن ارزان‌تر و فزون‌تر خواهد شد.

 سبزه‌ها تا مهر روز، روز شانزدهم فروردین بر كف سرای پادشاهی پاشیده بود. در آن روز آنها را جمع می‌كردند و از دربار بیرون می‌ریختند. سبزه كاری اكنون نیز انجام می پذیرد، بدین‌گونه كه چند روز پیش از آمدن نوروز، هر خانواده برابر با شماره كسانشان مشتی عدس یا گندم یا جو و یا هر دانه دیگر، میان لب تختها و بشقابهائی سبز می‌كنند و هنگام گشتن سال كهنه به سال نو سبزه‌ها را بر میان سفره هفت سین می‌گذارند و آنها را تا روز سیزده نوروز(سیزده بدر) نگاه می‌دارند. آن روز سبزه‌ها را از خانه بیرون می‌برند و به دشت و صحرا می‌افكنند.

 

هفت سین ـ انداختن سفره هفت سین و چیدن هفت چیز كه نام آنها با حرف «سین» آغاز شود یكی دیگر از آئینهای كهن ایرانی است. آقای سعید نفیسی در گفتاری زیر عنوان «هفت سین» می‌نویسند11 «دمشقی در نخبه الدهرفی عجایب البر و البحر در فصلی كه درباره نوروز نوشته و قطعاً می‌بایست از مآخذ معتبر و یكی از دانشمندان ایران گرفته باشد، در باره آداب نوروز دربار شاهنشاهی ساسانی می‌گوید: مردی وارد مجلس نوروزی پادشاه می‌شد و خوانی سیمین با خود می‌آورد كه بر آن گندم و جو و نخود و كنجد و برنج از هر یك هفت خوشه و هفت دانه و پاره‌أی شكر و دینار و درهمی گذاشته بودند، و آن را روبروی پادشاه می‌گذاشت……

چنان می‌نماید كه در زمانهای بعد در نشاط و عشرت چند چیز دلپسند و گوارا كه نخستین حروف نامهای آنها یكی بوده است با هم جمع می‌كرده‌اند، و گویا این بیت منسوب فردوسی كه در برخی از نسخه های شاهنامه است اشاره بدین معنی باشد:

از این پنج سین روی رغبت متاب

 شب و شاهد و شهد و شمع و شراب

هر چند كه به عقیده من این شعر كه تا اندازه ای استادانه نیست از فردوسی نیست و بیشتر بدان می‌ماند كه گوینده آن پس از سعدی بوده و باین مطلع معروف غزل سعدی نظر داشته است.

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

        غنیمت است دمی روی دوستان بینی       [8]

و این شعر را نسخه نویسان شاهنامه در آن وارد كرده اند...

پیداست كه این دو عادت (هفت دانه خوراكی عهد ساسانیان و هفت بوته چهار شنبه سوری) با یكدیگر توأم شده و هنگام تحویل سال. هفت چیز را كه حرف نخستین آنها «سین» است: سیر، سركه، سبزه، سمنو، سماق، سنجد و سیب در سفره می چینند، و بدان فال نیك می گیرند و شگون می زنند تا سال نو به فراوانی و نعمت و شاد خواری و رفاه برگزار شود، و قطعاً این هفت چیز جانشین آن هفت دانه خوراكی شده است كه در دوره پیش از اسلام در خوانچه می‌گذشت و در مجلس نوروز می‌نهاده‌اند، و حتی به مجلس پادشاهان هم می‌برده‌اند».

گویا ایرانیان در گذشته بجای هفت« سین»، هفت «شین» بر سفره خود می چیدند و امروز نیز در برخی از ده‌های دور و بر شیراز و مشهد، مردم هفت «شین» و هفت «میم» بر سفره نو‌روزیشان می‌گذارند و این گمان را شعری در پشت یك نجوم نامه خطی یافت شده و گوینده آن شناخته نیست می‌تواند به یقین نزدیك كند.

جشن نوروز مردم ایران

می نهادند از زمان كیان

شهد و شیر و شراب و شكر‌ناب

 شمع و شمشاد و شایه اندر خوان 12

شب سوری- یكی از جشنهایی كه به پیش درآمد نوروز برپا می‌داشتند، جشن شب چهارشنبه پایان سال بود. این جشن اكنون هم بسیار سنگین و زیبا برگزار می‌شود و میان مردم با خار سوزی و قاشق زنی و فال گوش نشینی و جز آن بجا آورده می‌شود.

از جشن شب چهارشنبه پایان سال و چگونگی شیوه برگزاری آن، آگاهی بسیاری در دست نیست.

كهن‌ترین نوشته‌ای كه از آن نام می‌برد كتاب تاریخ بخارا است. این كتاب را ابوبكر محمد ابن جعفر نرشخی(286ـ348) به نیمه نخست سده چهارم، به زبان تازی به نام امیر حمید ابو محمد نوح ابن نصر سامانی (331ـ343) نوشته است.

ابو نصر احمد قباوی در آغاز سده ششم هجری این كتاب را با برداشت پاره‌یی از مطالب و افزایش مطالبی چند از كتابهای دیگر بر آن به پارسی برگردانده، و بار دیگر محمد بن زفربن عمر برگردانده او را به سال 574 فشرده تر و كوتاهتر به صورت كتابی كه اكنون در دست است فراهم آورده.

در این كتاب آنجا  [9]  كه از ـ خانه‌های پادشاهان كه به بخارا بوده ـ سخن می‌دارد، به شب سوری- كه همان شب چهارشنبه سوری است ـ بر می خوریم:  13 «چون امیر رشید  14  از ستور بیفتاد و بمرد، در شب غلامان به سرا اندر آمدند و به غارت مشغول شدند ، خاصگان و كنیزان منازعت كردند و سرای را آتش زدند تا همه بسوخت، و در وی هر چه ظرایف بود از زرینه و سیمینه همه ناچیز شد، و چنان شد كه را بناها اثری نماند. و چون امیر سدید منصور بن نوح به ملك بنشست. اندر ماه شوال سال به سیصد و پنجاه به جوی مولیان، فرمود تا آن سرایها را دیگر بار عمارت كردند و هر چه هلاك و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل كردند. آنگاه امیر سدید به سرای بنشست هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب سوری چنان كه عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند. پاره‌یی آتش بجست و سقف سرای در گرفت، و دیگر باره جمله سرای بسوخت، و امیر سدید هم در شب به جوی مولیان رفت تا هم در آن شب خزینه و دفینه همه را بیرون برد».

این نوشته بدرستی روشن می‌كند كه گزاردن جشن شب چهارشنبه پایان سال در سده چهارم در ایران روائی داشته و بنا بر همین گفته، از آئین باستانی ایرانیان نیز بشمار می‌رفته است.

مردم در این جشن نیز چون سده شهر را آئین می بستند و چراغانی می‌كردند و آتش می‌افروختند و به گرد آتش می‌چرخیدند و آواز می‌خواندند و به پایكوبی و شادی می‌پرداختند.

 آتش افروز ـ از نمایشها و بازیهائی كه مردم چند روز پیش از دمیدن بهار و آمدن نوروز در می‌آوردند، گردش آتش افروز در كوچه و خیابان بود ـ امروز آتش افروز به جای حاجی فیروز نام برگردانده است ـ آتش افروزها چندتن بودند كه دسته دسته در گوشه و كنار شهر به راه می‌افتادند. اینها خود را به گونه‌یی خنده انگیز می‌آراستند و چهره خود را سیاه می‌كردند و جامه‌های سرخ به تن می‌كردند و كلاه‌هایی دراز و شیپور مانند بر سر می‌گذاشتند و با ترانه خوانی و خود جنبانی و بازیگری به میان مردم می افتادند و از شان چیزی می‌ستاندند.

این بازی ریشخند انگیز باید بازمانده نمایش «كوسه بر نشین» پارسیان باستان باشد. ایرانیان نمایش «كوسه بر نشین» را به نخستین روز از ماه آذر كه می‌پنداشتند در چنین روزی جمشید از دریا مروارید بیرون آورده است، نشان می‌دادند. نمایش چنین بود كه مردی زشت رو و كوسه ریش و یك چشم را كه دیدارش خنده بر دل بینندگان می‌افكند بر روی خری می‌نشاندند و باد زنی به دستش می‌سپردند و او را در خیابان و بازار می‌گرداندند. میان دارو دسته‌ای كه در پی او روان بودند چند تن از فرستادگان شاه نیز همراه بودند. مرد كوسه پی در پی با باد زن خود را باد می‌زد و بر روی الاغ بازی در می‌آورد. بیرونی زیر عنوان «بر نشستن كوسه چیست» می نویسد: 15 «آذر ماه به روزگار خسروان اول بهار بوده است. و به نخستین روز از وی از بهر فال، مردی بیامدی كوسه، بر نشسته بر خری، و به دست كلاغی گرفته، و به باد بیزن خویشتن باد همی زدی و زمستان را وداع همی كردی و از مردمان بدان چیزی یافتی . و به زمانه به شیراز همین كرده اند و ضریبت پذیرفته از عامل، تا هر چه ستاند را بامداد تا نیمروز به ضریبت دهد. و تا نماز دیگر از بهر خویشتن را بستاند. و اگر از پس نماز دیگر بیابندش سیلی خورد از هر كس».

نمایش كوسه بر نشین پیش از اینکه كه به صورت آتش افروز در بیابد یك بار نیز بنابر طبیعت زمانه و ذوق مردم ریخت دگرگون كرد و به صورت «پادشاه نوروزی» یا «میر نوروزی» بدرخشید. اكنون نیز در پاره ای از شهرهای ایران نمایشی آمیخته با آداب سه جور نمایش «كوسه بر نشین» و «پادشاه نوروزی» و «‌آتش افروز» به چشم می خورد.

بازی «پادشاه نوروزی» چنین بود كه مردم در نوروز برای گشادگی و شادمانی ، كسی را به شاهی و امیری بر می‌گزیدند و جامه پادشاهی بر تنش می‌كردند و او را آرایش شاهانه می‌كردند و بر اسبی می‌نشاندند و گروهی را نیز چون درباریان و سپاهی   [10]   می‌ساختند و در كوی و برزن در پی او به راه می‌انداختند و او می‌توانست هر گونه فرمان و دستوری بدهد.

به راه انداختن «میر نوروزی» تا چندی پیش در بیشتر شهرهای ایران روائی می‌داشت ، و در زمان قاجاریان به روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه ، در شهر قزوین این نمایش گرانتر و شگفت انگیزتر از دیگر جاهای ایران برگزار می‌شد، بطوری كه در یكی از جشنهای نوروزی، ناصرالدین شاه كه این بازی را ندیده بود، ولی از زیبایی و شكوه آن چیزها شنیده بود، پس از آسودگی از سلام نوروزی با چند تن از همراهان نزدیك خود، بی آنكه قزوینی‌ها به ویژه دسته بازیگرانشان از آمدن او آگاهی یابند، به شهر قزوین می رود و بر سر در بنای بگلربیگی كه برابر میدان عالی قاپو می‌بود، پس پرده می‌نشیند و از آنجا گروه نمایشگران «میر نوروزی» را می‌نگرد. همچنین از نامه‌یی كه پزشكی از خراسان در سال 1302 خورشیدی برای شادروان محمد قزوینی می نویسد16. چنین بر می‌آید كه این نمایش با برازندگی و زیبایی خاصی تا آن سال در شهر بجنورد داده می‌ شده است.

                       

سیزده بدر ـ سیزده بدر جشنی است كه مردم این زمان در پس نوروز به روز سیزدهم فروردین ماه ، برای پایان بخشیدن به سور نوروزی و دور كردن شومی و بدشگونی شماره سیزده برپا می‌دارند. مردم در این روز سبزه‌هایی را كه از پیش از نوروز كاشته‌اند به دور می‌افكنند و از خانه های خود بیرون می‌آیند و به دشت و كوه می‌روند و در هوای باز و آزاد به بزن و بكوب و شادی و میخوارگی می‌پردازند.

جشن سیزده و باور داشتن به بدشگونی شماره سیزده در هیچ یك از نوشته های باستانی ایرانیان نیامده و گویا خوفناك شمردن شماره سیزده و جشن گرفتن روز سیزده فروردین برای بدر كردن و دور كردن شومی آن از اندیشه های یونانیان باشد كه به اسلام آمد و از آن راه به اندیشه ایرانیان راه یافت. دكتر شفق در گفتار «مبارزه با خرافات» می نویسد17 : «به موجب عقیده یونانیهای قدیم، انجمنی مركب از خدایان دوازده‌گانه منعقد بوده و سیزدهمی وارد شده یكی از آنها را كشته و این مجلس را بهم زده و از همان روز عدد سیزده منحوس و بدشگون گشت. این عقیده با رسوخ غریبی در تمام جهان متمدن آن زمان انتشار یافت و مردم به همان عقیده گرویدند و از عدد سیزده ترسیدند».

از اینجاست كه ایرانیان از دیرباز شماره سیزده را زشت و بدشگون می‌شمرند و از آن می‌ترسند و پرهیز می‌كنند.     [11]

                       

پی نوشت:

1-شاهنامه، بروخیم، جلد 1 ، صفحه 25-26.

2ـ (پاورقی ص 6): فارسنامه صفحه 26.

3ـ (پاورقی ص 6) : ترجمه آثارالباقیه صفحه 242.

4ـ نوروز نامه صفحه 18-19.

5ـ (پاورقی ص 7): المحاسن و الاضداد صفحه 234ـ نقل از پا نویس برهان قاطع مصحح دكتر معین.

6ـ نمونه سخن فارسی، دكتر مهدی بیانی، ص 171.

7ـ التفهیم ، ص 253 .

8- آثار الباقیه صفحه 219 و نگاه كنید به ترجمه آثار الباقیه ص 247.

9– التفهیم، صفحه 253

10ـ روضه المنجیمین ، نقل از نمونه سخن، ص 171

11ـ نگاه كنید به كتاب «تحلیل هفت پیكر نظامی » نوشته دكتر معین، ص 69و مجله بیدارای ما، سال 4 شماره 1

12ـ این شعر را آقای دكتر كیا زبانی به نگارنده فرمودند.

13ـ تاریخ بخارا، ص 32 .

14ـ عبدالملك بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی.

15ـ التفهیم، ص 256.

16ـ نگاه كنید به مقاله «میر نوروزی» نوشته محمد قزوینی ـ مجله یادگار ، سال اول، شماره 3، صفحه 11 و 12.

17ـ سه سخنرانی ـ نوشته دكتر شفق ، صفحه 4.

 

منبع خبر: 
مجله هنر و مردم؛ دوره 1، ش 5 و 6 (اسفند 41 و فروردین 42)