- صفحه اصلی
- دوره نمایندگی
- گفتمان
- فرهنگ ایران
- نوشتارها
- نیایش های اوستایی
- نهاد های زرتشتی
- درباره ما
- پایگاه های مرتبط
- خبرها
فردوسی هیچگاه فراموش نمی شود
در انتقاد از اقدام پایین کشیدن تندیس فردوسی در سلماس
فردوسی نه تنها یک شاعر بلکه یک نماد است؛ نماد تلفیق هویت ایرانی و اسلامی، ملی و مذهبی. تجربه نشان داده که هرگونه تلاش برای حذف هر یک از این 2 عنصر هویت بخش و در تقابل نشان دادن آنها با یکدیگر، نوعی خودزنی فرهنگی و اقدامی بی نتیجه بوده است.
به تازگی و بنا بر گزارش های مختلف، تندیس فردوسی که از حدود سه دهه پیش در میدانی به همین نام در شهر سلماس آذربایجان غربی نصب شده بود، بنا به تصمیم شورای اسلامی این شهر برچیده شد.
حذف مجسمه ی فردوسی به عنوان یکی از بزرگان ادبیات جهان و چهره ی پرفروغ شعر و ادب فارسی سبب شد اهالی فرهنگ و مدافعان و پاسداران تمدن ایرانی- اسلامی با دیدگانی نگران به این رخداد بنگرند؛ کسانی که باور دارند فردوسی با پی افکندن کاخی بلند از جنس نظم به نام خردنامه یا «شاهنامه» در طول سه دهه از زندگی خود، فرهنگ ایرانی - اسلامی و زبان فارسی را از گزند، دور نگاه داشته است.
از این منظر، بی تردید جایگاه این شاعر بزرگ ایرانی همواره باید به نیکوترین شکل ممکن پاس داشته شود. این اعتقادی مشترک نه تنها نزد اهالی فرهنگ، هنر و ادب بلکه در میان ایرانیان و همه ی فارسی زبانان جهان است؛ اعتقادی که شوربختانه این روزها از طرف برخی جریان های فکری و سیاسی نادیده انگاشته می شود.
رخدادهایی نظیر آنچه در سلماس به وقوع پیوست بی شک حرمت مفاخر این سرزمین را خدشه دار می سازد و تنها از کسانی سر می زند که غرض ایجاد دوگانگی و تفرقه میان فرهنگ اسلامی و ایرانی دارند و به واسطه ی برخی اهداف شخصی و گروهی در هم آمیختگی و جدایی ناپذیری این 2 را بر نمی تابند. این در حالی است که فرهنگ اسلامی و ایرانی در باور تاریخی ایرانیان از هر منافاتی زدوده و هم بافتار شده است. ایرانیان در سده های پس از ورود اسلام به سرزمینشان همواره نمادهای فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی را در کنار یکدیگر حفظ کرده اند. با توجه به این واقعیت، پافشاری برخی جریان ها برای نشان دادن دوگانگی میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی قابل درک نیست.
ایرانیان در طول تاریخ همواره قومی دین مدار بوده اند و بر پایه ی شواهد تاریخی، دین اسلام را نیز بدون اجبار پذیرفته اند و به خوبی توانسته اند ضمن حفظ نمادهای فرهنگ باستانی خود آن را با باورها و عقاید مذهبی در زندگی خویش همنشین سازند. بنابر این، هرگونه اقدامی در مسیر نشان دادن تقابل میان فرهنگ ایرانی و اسلامی همچون شلاق بر امواج زدن و کوفتن آب در هاون، خالی از هر هوده یی بوده و خواهد بود.
«همایون کاتوزیان» تاریخ نگار و پژوهشگر ادبی در کتاب «آریایی ها: ایران باستان، قرون وسطی و مدرن» در این باره نوشته است: اشغال ایران به طور خودکار به تغییر مذهب منتهی نشد. چرا که تغییر مذهب اختیاری بود و بر خلاف تسخیر که آسان و سریع انجام شد 2 قرن و نیم طول کشید تا همه ایران و ایرانیان مسلمان شوند.
همچنین «عبدالحسین زرین کوب» نویسنده ی برجسته ی آثار تاریخی و ادبی در کتاب «کارنامه اسلام» در خصوص اسلام آوردن ایرانی ها می نویسد: فتح اسلامی با جنگ حاصل شد اما نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود خاصه در جاهایی که مردم از نظر اسلام اهل کتاب بودند یا در ردیف آن - یهود، نصارا، مجوس و صائبین... - با وجود محدودیتی که اهل ذمه در دارالسلام داشتند، اسلام آزادی و آسایش آنها را تا حد ممکن تامین می کرد و به ندرت ممکن بود بدون نقض عهدی مورد تعقیب باشند.
با استناد به آنچه گفته شد اسلام در آغاز ورود به ایران آرام آرام با هویت ایرانیان همنشین شد و رفته رفته ایرانی ها کوشیدند عناصر فرهنگ ایرانی و اسلامی را با یکدیگر پیوند دهند. این پیوند در آثار مفاخر ادبی و فرهنگی کشورمان نیز آشکارا به چشم می خورد.
شاهنامه ی فردوسی خود تصویرگر هویتی است که در آن ارزش ها و باورهای دینی و میهنی در هم آمیخته و مانند گیاه «عشقه» پیچنده و تابنده مسیر فرازآمدن روح انسانی را می پوید.
به رغم اتهام هایی که برخی ناآگاهان از دین و ادب به «ابوالقاسم فردوسی» وارد آورده و هماوردی مدام خیر و شر در شاهنامه ی او را سند «ثنویت» و دوگانگی آفریننده می خوانند، شعر او را می توان زبان گویا و شیوای بیان مفاهیم یکتاپرستی و توحیدی دانست چنان که می گوید: «سخن هیچ بهتر ز توحید نیست/ به ناگفتن و گفتن ایزد یکی است»
افزون بر فردوسی، دیگر مفاخر ادب ایران زمین چون «سعدی» و «حافظ» و «مولوی» نیز در کنار تلاش برای اعتلای فرهنگ و زبان ایرانی، در اشعار خود آشکارا بر آموزه های دین میبن اسلام تاکید کرده و به ستایش رسول کردگار حضرت محمد (ص) و امامان معصوم پرداخته اند.
این نگاه دین محور در آثار بزرگان ادبیات ایران، همواره مورد تایید رهبر انقلاب نیز بوده است. در همین پیوند اشاره به برخی دیدگاه های ایشان در باره ی فردوسی خالی از لطف نیست و می تواند روشنگر باشد.
رهبری در بهمن ماه سال 1372خورشیدی، در دیدار با جمعی از ایران شناسان و استادان ادبیات فارسی کشورهای همسود (آسیای مرکزی و قفقاز) فرمود: آنچه که از حکمت ، معرفت و اندیشه ی والای بشری در دیوان های شعری زبان فارسی گنجانده شده است ، بسیار مهم و قابل توجه است و در این زمینه می توان به حکمت ، معارف الاهی و اندیشه ی مورد نیاز بشری که در شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی موجود است ، اشاره کرد.
رهبر انقلاب همچنین در دیدار جمعی از شاعران در بیست و چهارم مرداد ماه سال 1390 این گونه بیان داشت: «حکیم»، ابوالقاسم فردوسی است. به یک آدم داستان سرا، اگر صرفا داستان سرا و حماسه سرا باشد، حکیم نمی گویند. این حکیم را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامه ی فردوسی پر از حکمت است. او انسانی بوده برخوردار از معارف ناب دینی.
ایشان همچنین در هفتم بهمن ماه سال 1381 در دیدار اعضای «انجمن اهل قلم» تصریح کردند: فردوسی باید هم بزرگ شود. فردوسی در قله است. ما هستیم که اسم او را حکیم ابوالقاسم فردوسی گذاشتیم. دشمنان دین که این اسم را نگذاشته اند. خوب، این حکیم چه کسی است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت بی دینی است، حکمت پادشاهی است یا حکمت اسلامی؟ این را می شود در آورد. اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی وسیع، از روح توحید، توکل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جاری است. این را می شود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصا بعضی از شخصیت های شاهنامه خیلی برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یک وقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزب اللهی های امروز خود ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزب اللهی غیور دین خواه مبارز وجود دارد. بله، این کارها را شما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران می کنند.
تاکید مقام معظم رهبری بر بزرگداشت نام و یاد فردوسی و تلاش برای شناخت درست جایگاه وی و شناساندن آن به جهانیان، نشان از اهمیت حفظ حرمت و مقام مفاخر ایران زمین دارد. مفاخری که همواره مایه ی فخر و مباهات ایرانیان مسلمان در جهان بوده اند و موجب درخشش ایران اسلامی در قله های بلند فرهنگ و ادب جهان شده اند؛ درخششی که بزرگان ادبیات جهان نیز بر آن اذعان کرده اند.
«ارنست رنان» اندیشمند فرانسوی در کتاب «ایران در ادبیات جهان» درباره ی فردوسی می نویسد: فردوسی مظهر اصالت نژاد ایرانی است، به افتخار و معنویت ایمان دارد. بشر دوست است و انسانی فکر می کند. خوبی را صمیمانه دوست دارد و پیشرفت مدنیت را ماموریت و هدف واقعی بشر می داند.
«ادوارد براون» ایران شناس بریتانیایی در کتاب «تاریخ ادبیات ایران» در توصیف فردوسی می نویسد: شکی نیست که شهرت فراوان فردوسی به شاعری به سبب شاهنامه اوست، نقادان شرقی و غربی، تقریبا به اتفاق، این منظومه بزرگ را دارای ارزش ادبی بسیار می دانند. ...باید دید که علت مقبولیت تمام و بی نظیر شاهنامه در ایران و سایرممالکی که زبان فارسی درآن رواج دارد چیست؟ البته در ایران نیرومندترین عاملی که همواره به شاهنامه ارج و مقام خاصی بخشیده است غرور ملی ایرانیان است نسبت به این کتاب که نماینده مجد و عظمت قومی آنان است.
«یوگنی برتلس» شرق شناس روس نیز در مقاله ی «منظور اساسی فردوسی» در بزرگداشت سراینده ی شاهنامه نوشته است: بدیهی است مادامی که در جهان مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت نام پر افتخار شاعر بزرگ هم که تمام عشق سوزان و قلب خود را به وطن خویش وقف کرده جاوید خواهد ماند. فردوسی، شاهنامه را با خون دل نوشت و به این قیمت، خریدار محبت و احترام ملت ایران نسبت به خود شد و یکی از بهترین دُرهای نایاب را به گنجینه ی ادبیات جهانی افزود.
همچنان که رهبر انقلاب اشاره داشته است استخراج فردوسی از دل تاریخ و اشعار وی بیشتر از سوی «دیگران» صورت گرفته و این پرسش مطرح است ما برای حفظ شان این حکیم و شاعر بزرگ چه کرده ایم؟ به قول «شبلی نعمانی» اسلام پژوه هندی در کتاب «شعرالعجم»، محل اتفاق است که تاکنون مادر ایران شاعری مثل فردوسی نزاییده است، پس چگونه است که ما این روزها تندیس فردوسی را از میدان های شهر خود بر می داریم؟
کوتاه سخن این که آوازه و ماندگاری نام و جایگاه فردوسی و دیگر مفاخر ایران با اقدام های خالی از تفکر برخی جریان های قشری که خواهان ایجاد تقابل میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی هستند، خدشه دار نخواهد شد چنانکه سراینده ی شاهنامه می گوید: «نمیرم از این پس که من زنده ام/ که تخم سخن را پراکنده ام».
سال هاست که مسیرهای منتهی به مقبره ی فردوسی چشم اندازی جز خاک و خوار و بیابان ندارد، اما فردوسی خود گلی شکفته در قلب توس و در ذهن عاشقان فرهنگ و تمدن ایران است. او همواره موجب فخر و مباهات ایرانیان بوده و خواهد بود. بزرگی فردوسی زوال ناپذیر می نماید گویی این مجد و عظمت خداخواسته است؛ اویی که به زبان حکیم توس اینگونه وصف و ستایش شده است: «جهان را بلندی و پستی تویی/ ندانم چه یی، هر چه هستی تویی».
منبع خبر:
خبرگزاری مهر