در تهران صدای انسان شنیده نمی شود، گفت‌و‌گو با محمدرضا درویشی، موسیقی‌دان

حذف صدای انسان از تهران در گفت‌و‌گو با محمدرضا درویشی، موسیقی‌دان

حذف صدای انسان از تهران در گفت‌و‌گو با محمدرضا درویشی، موسیقی‌دان

 

 

|۸:۴۳,۱۳۹۴/۳/۱۱| 

 

 

 

مرجان صائبی: صدای تهران مدت‌هاست که دیگر شنیده نمی‌شود. همهمه اتومبیل‌ها، کارخانه‌ها و موتورهای تأسیساتی، فراکانسی با طول موج بلند ساخته که مداومتش تأثیرات مخربی بر حیات اجتماعی و روانی انسان گذاشته است.پرسش اصلی این است که آیا ما ناگزیر به پذیرش این وضعیت هستیم یا زمان آن رسیده تا مسئولان به عمق و دامنه گسترده آین آسیب اجتماعی توجه کنند و چون کلان‌شهرهای دیگر، با هدایت و برنامه‌ریزی ضمن برخورداری از امکانات مدرنیته، آسیب‌های ناشی از آن را به حداقل برسانند. مدتی است که حمیدرضا اردلان به تهیه نقشه صدای تهران مشغول است؛ نقشه‌ای که در نگاه اول میزان تخریب شنیداری مردم تهران را منعکس می‌کند، اما در مراحل بعدی می‌تواند بستری برای برنامه‌ریزی و مدیریت وضعیت صدا در تهران باشد. به علت تأثیر مستقیم صدای پیرامونی بر موسیقی و هنرهای دیگر که برآمد فرهنگی هر جامعه است، با محمدرضا درویشی درباره رابطه بین هویت موسیقایی و صدای پیرامون و لزوم و کاربرد «نقشه صدای تهران» گفت‌وگو کرده‌ایم:

***

شاید بهتر باشد از تأثیر صدای پیرامون انسان بر موسیقی شروع کنیم... .

 موسیقی هر دوره‌ای بیانگر صداهای پیرامون خودش است. صداهای پیرامونی تأثیری مستقیم بر موسیقی انسانی دارد که در آن دوره زندگی می‌کند. من چندمثال برای شما می‌زنم؛ مثلا در هارمونی دوره کلاسیک اروپا یعنی قرن هجدهم آکورد  ٥٣ را داریم این می‌شود وضعیت پایگی. حالا در معکوس دوم اگر این آکورد را استفاده کنیم، می‌شود ٦ ٤؛ این فاصله را در قرن هجدهم نامطبوع می‌دانستند که این فاصله با تمهیداتی باید حل می‌شد به‌طورمثال آن را به آکورد  ٥٣ وصل می‌کردند. در‌حالی‌که در قرن ۱۹ یعنی صد سال بعد از دوران کلاسیک و در دوره رمانتیک و با گذشت زمان و واردشدن صداهای جدید به زندگی مردم این فاصله نامطبوع، مطبوع شد. یا فاصله چهارم افزوده را فاصله شیطانی می‌دانستند و عقیده داشتند شیطان در موسیقی است، درحالی‌که امروزه این صدا نه‌تنها نامطبوع نیست، بلکه در قرن بیستم این فاصله مطبوع است. شما توجه کنید در دوره‌ای صدای چرخ گاری می‌توانست نامطبوع‌ترین صدای ممکن در پیرامون انسان باشد. اما امروز که صدای موتور، وسایل‌نقلیه، هواپیما‌ها و انواع‌واقسام صداهای ناهنجار ما را احاطه کرده، فاصله چهارم افزوده خیلی هم شیرین است. بنابراین انسان با صداهای پیرامون خودش اخت می‌گیرد و به همین نسبت این صدا‌ها در موسیقی آن عصر تأثیر می‌گذارد.

 

 در موسیقی ایران چطور؟

 زمانی آواز بلبل سمبُل موسیقی ایرانی بود. درحال‌حاضر، بلبل‌هایی که در شهر تهران بودند، کجا هستند؟ در دوره‌ای به باغ‌های شمیران، درکه و قیطریه کوچ کردند. الان آن مناطق هم مسکونی شده و بلبل‌ها به کوه‌ها کوچ کردند و از تهران رفتند. پس سمبُل موسیقی سنتی ایران در تهران وجود خارجی ندارد! یا در شهر‌های بزرگ دیگری مثل اصفهان، شیراز، تبریز و مشهد. ما در فرهنگ نقاشی ایرانی پدیده‌ای به نام «گل‌مرغ» داشتیم. این گل و مرغ کجاست؟ نمودهای سنتی در نگارگری و موسیقی ما از بین رفته است. پس نمودهای جدیدی جایش را گرفتند و طبعا «ظرافت» از دیدگاه گذشته را ندارند. معیارهای جدید در گوش ما رخنه کرده و خودبه‌خود وارد موسیقی ما شده.

 

  شما چطور و از چه زمانی در جریان پروژه «نقشه صدای تهران» قرار گرفتید؟

دقیقا نمی‌توانم بگویم از چه تاریخی، ولی یادم هست که در یکی از سفرهایی که به مازندران داشتیم، حدود ۱۵سال پیش در جریان این پروژه قرار گرفتم.

 

 با توجه به تأثیر صدای پیرامون بر موسیقی، به نظرتان ثبت میزان تخریب شنیداری مردم می‌تواند راهکاری برای بهبود شرایط باشد؟

 حمیدرضا اردلان، صداهای پیرامونی ما را حدودا از ۲۰ سال پیش ثبت و ضبط کرده است؛ صداهایی که ناخودآگاه وارد گوش ما شده و بعد به‌تدریج وارد موسیقی ما شده یا خواهد شد. این یک بانک اطلاعاتی بسیار مهم است. اگر جامعه جوان ما موسیقی سنتی امروز را نمی‌تواند بشنود باید ریشه‌یابی شود. علتش این است که دیگر بلبلی در تهران وجود ندارد! اگر موسیقی مدرن وارد موسیقی ایران شده علتش صداهای جدیدی است که وارد سبک زندگی ما شده. این تحقیق روند این اتفاق را نشان می‌دهد و از این رو بسیار کلیدی و مهم است. آقای اردلان فعلا اطلاعات جمع می‌کند و از این اطلاعات می‌توان نتیجه‌‌هایی با ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی گرفت. نمی‌توان المان‌ها را دریافت کرد و به سرعت نتیجه‌گیری کرد. تا صدا‌ها موجود است فعلا باید ضبط کرد. نمی‌دانم چه تحقیقات دیگری به موازات آن درحال انجام است اما مطمئنم الان زمان نتیجه‌گیری نیست.

 

در کشورهای دیگر هم صدا‌ها تغییر کرده و این مسئله صرفا مربوط به ایران نیست و این تغییرات ناگزیر است.

بله، ما باید رد تغییرات را دنبال کنیم تا گم نشویم. کره‌زمین هم درحال تغییر است و همین‌طور مردم.

 

شما یکی از پیش‌کسوتان و پژوهشگران موسیقی هستید... .

من محمدرضا درویشی هستم... .

 

منظورم این است که در بطن جریان موسیقی ایران در سال‌های گذشته حضور داشتید. تغییرات زندگی مدرن و صنعتی در خیلی از کشور‌ها بیشتر از ایران است. آیا می‌توان در آسیب‌شناسی موسیقی امروز صرفا تغییرات پیرامونی را لحاظ کرد؟ یا مشکلات و ناهنجاری‌های موسیقی در ایران ریشه‌های دیگری هم دارد؟

مدرنیته ناگزیر بر موسیقی تأثیر دارد و در همه‌جا اتفاق افتاده، اما در جایی مدیریت می‌شود و در جایی نه! در کشور ما موسیقی مدیریت نمی‌شود؛ چون اساسا موسیقی توسط مدیران دیده نمی‌شود. آلودگی صوتی یک موضوع ابتدایی است یعنی ب، بسم‌الله است نه تای‌تمت. مسئولان حتی به مسائل ابتدایی انواع آلودگی توجه نمی‌کنند؛ این موضوع تخصصی که جای خود دارد! آلودگی صوتی اصلا برای مسئولان موضوعیت ندارد؛ وسط مناطق مسکونی اتوبان می‌سازند و بعد یک طلق کنارش می‌کشند و می‌گویند جلوی آلودگی صوتی را می‌گیرد. مگر ممکن است؟! زیبایی شهر را به هم می‌ریزند و به علت عدم طرح استراتژیک شهری، آلودگی بصری و صدای ناهنجار ماشین‌ها وارد خانه‌های مردم می‌شود و جالب است که تأثیر چندانی هم بر ترافیک ندارد. اینها همه مشکلات ماست.

 

 به نظرتان صدای پیرامون ما تأثیر مستقیم بر موسیقی این‌روزها دارد؟

 قطعا دارد. موضوع اصلی، بی‌برنامگی مدیران کشور، در عرصه فرهنگ است. اساسا در سیاست‌گذاری کلان کشور فرهنگ دیده نمی‌شود و مشکل اصلی این است. فرهنگ دیگر ماشین و واگن قطار نیست که از خارج وارد کنند، وقتی کمر فرهنگ بشکند دیگر کاری نمی‌توان کرد. فرهنگ چیزی نیست که بتوان از خارج وارد کرد. الان فرهنگ به صورت تهاجم فرهنگی وارد می‌شود. بودجه برای جلوگیری از تهاجم فرهنگی می‌گذارند و به‌خاطر سوءمدیریت، اتفاقات تأسف‌برانگیز دیگری می‌افتد. کمر فرهنگ ما شکسته، اما هیچ کس نمی‌بیند؛ برای اینکه ذهن‌ها معطوف به چیزهای دیگری است مانند: اختلاس، دزدی، رشوه و... .

درحال‌حاضر موسیقی‌ای تحت عنوان موسیقی تلفیقی، بازار گرمی در ایران پیدا کرده و به عنوان یک سبک شناخته شده و همه سعی می‌کنند صداهای تازه‌ای وارد موسیقی کنند، از سازهای شناخته‌شده غربی گرفته تا سازهای محلی و نا‌شناخته... .

 چون الان زندگی ما هم تلفیقی شده... .

 

 ما در حال حاضر موسیقی‌ای نداریم که در عین رعایت حداقل استانداردهای کیفی و هنری، با مخاطب ارتباطی گسترده برقرار کند مثل موسیقی گلها یا محلی... .

ببینید موسیقی گلها فقط یک جنبه نوستالژیک دارد، اما موسیقی محلی را هیچ‌وقت عموم مردم با آن ارتباط برقرار نکردند؛ چون موسیقی برآمده از فرهنگ خودشان نیست. موسیقی محلی فقط در محل‌ خودش استفاده می‌شود.

 

 ولی در موسیقی رایج قبل از انقلاب از موسیقی محلی استفاده‌های تزئینی می‌شد و مورد اقبال قرار می‌گرفت... .

آنها استفاده‌های کلی و پاپیولار است و نمی‌توان نام محلی بر آنها گذاشت. هرچیز پاپیولاری هم آسان‌خور است مثل فست‌فود که آسان خورده می‌شود و آسان هم جذب بدن می‌شود اما عارضه دارد. موسیقی آسان هم عارضه دارد، ولی موسیقی اصیل بلوچستان، خراسان، کردستان و آذربایجان به‌راحتی برای مردم شهر قابل هضم نیست و ثقیل است. در خود مناطق هم مردم حوصله گوش‌دادن به موسیقی اصیل را ندارند و ترجیح می‌دهند به نمونه‌های پاپ‌شده‌اش گوش کنند. در بلوچستان به موسیقی بلوچی که در کویته پاکستان پاپیولار شده، گوش می‌دهند. در کردستان به موسیقی‌ای که در سلیمانیه پاپ شده و در خراسان‌شمالی هم همین‌طور است. موسیقی اصیل مناطق در محل خودشان هم امروزه کاربردی ندارد. به این گروه‌هایی که در تهران موسیقی محلی اجرا می‌کنند، اعتنا نکنید. این موسیقی آفتاب لب بام است و قول می‌دهم تا ١٠ سال دیگر رد درستی از آن باقی نمانده است. برای اینکه استادانش هرچندوقت یکی پس از دیگری از بین رفتند. در تربت‌جام خواننده و دوتارنوازی نمانده؛ آخرینش آقای پورعطایی و در‌پور بودند که هر دو فوت شده‌اند. ذوالفقار عسگری‌پور هم که چندماه پیش فوت کرد. زمانی من برای فستیوا‌ل‌های «آیینه و آواز» و «موسیقی حماسی» از بلوچستان یک لشکر آدم می‌آوردم، حدود ۲۵ سال پیش. امروز شما به زحمت ١٠ نوازنده و خواننده از بلوچستان پیدا می‌کنید. اینها چه شدند؟ همه مردند و جایگزین پیدا نکردند. بگذریم... .

 

به موسیقی تلفیقی برگردیم. گفتید این موسیقی برآمده از نوع زندگی و شنیدار این روزهای ماست... .

موسیقی تلفیقی که امروز شاهدش هستیم به خاطر جامعه تلفیقی است. اگر امروز موسیقی ما فاقد هویت شده به‌دلیل این است که جامعه ما فاقد هویت است. جامعه ما به‌لحاظ فرهنگی هیچ زبان معینی ندارد. یک جامعه فاقد مضمون و فاقد مسیر فرهنگی. نگاه به تعداد قلیلی روشنفکر نکنید که ایده و طرح فرهنگی دارند. به ٧٠ میلیون مردم توجه کنید، به روستا‌ها و خانواده‌های شهری که فاقد مسیر فرهنگی و فکری هستند و نمی‌دانند چه موسیقی‌ای گوش دهند. ببینید مردم در تاکسی‌ها چه موزیکی گوش می‌دهند. ببینید چه کانال تلویزیونی نگاه می‌کنند. این شبکه‌های ترکی بلای جان مردم ایران شده است. ‌ای‌کاش مردم کانال‌های ایرانی می‌دیدند. پست‌ترین و مبتذل‌ترین سریال‌ها پخش می‌شود و مردم هم نشسته‌اند اینها را تماشا می‌کنند. مردم ما مسیر فرهنگی خود را گم کرده‌اند، پا در هوا هستند. در جامعه تلفیقی است که موسیقی تلفیقی عرصه پیدا می‌کند. البته موسیقی تلفیقی ذاتا اشکالی ندارد. تلفیق یک طیف است و از جدی‌ترین موسیقی تا مبتذل‌ترین شکل آن را در بر می‌گیرد. شاید اساسا درست نباشد بگوییم تلفیق خوب است یا بد. شاید بهتر باشد مشخص کنیم درباره کدام نوع از تلفیق صحبت می‌کنیم.

 

درحال‌حاضر ما با یک موج روبه‌رو هستیم... .

ما با امواج گوناگونی در تمام عرصه‌ها روبه‌روییم!

 

متأسفانه سازهای سنتی نقش هویت را در موسیقی تلفیقی مدشده در بازار ایران بازی می‌کنند و موسیقی پاپ امروز هم سطح سلیقه شنیداری مردم را کاملا تخریب کرده است.

قبلا ما دو خواننده پاپ داشتیم؛ و من هم که کار جدی می‌کنم اگر بخواهم تفننی داشته باشم و یک مقدار با خودم شوخی کنم، اگر این موسیقی به دستم برسد، گوش می‌دهم و دستگاه را خاموش نمی‌کنم و لذت می‌برم، اما موسیقی پاپ این روز‌ها وحشتناک و آزار‌دهنده است؛ ذهن مرا آزار می‌دهد و در دل من وحشت ایجاد می‌کند. مخصوصا نمونه‌های خارجی مثل رپ و... نمونه‌های ایرانی‌اش هم کم نیست.

 

تقریبا کپی همه سبک‌ها در اینجا تولید می‌شود، البته با یک فاصله بسیارزیاد از نظر کیفی... .

طبعا همین‌طور است.

 

 برای جمع‌بندی می‌توان گفت: صدای بی‌هویتی که پیرامون ما را احاطه کرده به‌نوعی در موسیقی و البته هنرهای دیگر خودش را نشان می‌دهد؟

آقای اردلان الان دارند داده‌های شهر را جمع‌آوری می‌کنند. تا آنجایی که من اطلاع دارم هنوز نتیجه‌گیری نکرده‌اند. نتیجه‌گیری این پروژه فکر می‌کنم پاسخ شما را در خودش داشته باشد.

منبع خبر: 
روزنامه شرق